فیک[بازی دوباره....]
پارت23
مینسو ویو
بعدخریدرفتیم خونه وداستان روبرای جنی تعریف کردم دیدم صفحه گوشیم روشن شدخوب که دقت کروم فهمیدم برام پیام اومده ازطرف رزی
رزی:سلام مینسو
مینسو:چی میخوای دختره ی عوضی
رزی:بلاخره فهمیدی؟
مینسو:چیو؟
رزی:اینکه اون شب که فیلیکس باتوسکس کرد من نقشه کشیده بودم وفیلیکس هم کمکم کردتاازجیمین جداشی(نکته:مینسونمیدونه فیلیکس ورزی اون شب نقشه کشیده بودن)
مینسو:دروغ نگو هرزه
رزی:اوه فک میکنی دروغ میگم؟پس زنگ بزن به عشقت فیلیکس اون برات توضیح میده
مینسو:خفه شووووو
رزی:بای
جنی:رزی تاجایی که من میشناختم انقدرعوضی نبود
مینسو:یعنی راست گفت؟
جنی:ولش کن اون میخوادرابطه شماروبهم بزنه
مینسو:نه اتفاقایه نقشه ای دارم الان که جیمین دوستم نداره منم که ازفیلیکس خوشم میادپس بیشتررابطم روبافیلیکس بهترمیکنم تانقشه ی رزی بهم بخوره
جنی:اوه پس نقشه داری
مینسو:آره میخوام به رزی نشون بدم کی برندهی این بازیه کثیفه
ادمین ویو:خلاصه بگم بعداین حرف هارفتن شام خوردن وخوابیدن کع صبح شد
جنی:اتتتت پاشووووو(ذوق)
مینسو:چیشده(خواب الود)
جنی:امروزبایدبریم اودیشن بریم مگع یادت نی؟ خیلی خوشحالم
مینسو:عه واقعا
جنی:آره
مینسو ویو
رفتم دستشویی کارای لازم روکردم ورفتم پایین دیدم جنی وجونگ کوک دارن صبحونه درست میکنن
نشستیم خوردیم ورفتیم کمپانی برای اودیشن که فیلیکس ودیدم
مینسو:سلام فیلیکس بیاکارت دارم.......
[ادامه دارد]
مینسو ویو
بعدخریدرفتیم خونه وداستان روبرای جنی تعریف کردم دیدم صفحه گوشیم روشن شدخوب که دقت کروم فهمیدم برام پیام اومده ازطرف رزی
رزی:سلام مینسو
مینسو:چی میخوای دختره ی عوضی
رزی:بلاخره فهمیدی؟
مینسو:چیو؟
رزی:اینکه اون شب که فیلیکس باتوسکس کرد من نقشه کشیده بودم وفیلیکس هم کمکم کردتاازجیمین جداشی(نکته:مینسونمیدونه فیلیکس ورزی اون شب نقشه کشیده بودن)
مینسو:دروغ نگو هرزه
رزی:اوه فک میکنی دروغ میگم؟پس زنگ بزن به عشقت فیلیکس اون برات توضیح میده
مینسو:خفه شووووو
رزی:بای
جنی:رزی تاجایی که من میشناختم انقدرعوضی نبود
مینسو:یعنی راست گفت؟
جنی:ولش کن اون میخوادرابطه شماروبهم بزنه
مینسو:نه اتفاقایه نقشه ای دارم الان که جیمین دوستم نداره منم که ازفیلیکس خوشم میادپس بیشتررابطم روبافیلیکس بهترمیکنم تانقشه ی رزی بهم بخوره
جنی:اوه پس نقشه داری
مینسو:آره میخوام به رزی نشون بدم کی برندهی این بازیه کثیفه
ادمین ویو:خلاصه بگم بعداین حرف هارفتن شام خوردن وخوابیدن کع صبح شد
جنی:اتتتت پاشووووو(ذوق)
مینسو:چیشده(خواب الود)
جنی:امروزبایدبریم اودیشن بریم مگع یادت نی؟ خیلی خوشحالم
مینسو:عه واقعا
جنی:آره
مینسو ویو
رفتم دستشویی کارای لازم روکردم ورفتم پایین دیدم جنی وجونگ کوک دارن صبحونه درست میکنن
نشستیم خوردیم ورفتیم کمپانی برای اودیشن که فیلیکس ودیدم
مینسو:سلام فیلیکس بیاکارت دارم.......
[ادامه دارد]
۶.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.